پاسکال
موقع گردش با سنجاق روی ناخن های خود افکاری که به ذهنش می رسید، می نوشت و پس از مراجعه به خانه از علامتهایی که روی انگشتان خود نوشته بود به افکار خود پی می برد و آن را بر روی کاغذ می آورد.
تامس هابز
فیلسوف انگلیسی قلم و دواتی در عصای خود تعبیه کرده بود تا در موقع گردش افکاری را که از خاطرش می گذشت، یادداشت کند.
داستایوفسکی
تند تند برای روزنامه ها داستان می نوشت تا قرضهایش را بپردازد، اما بعدها نوشته هایش تبدیل به شاهکارهای هنری شد.
میلتون
نویسنده کتاب معروف بهشت گمشده کتاب خود را در زمان نابینایی نوشت.
ناپلئون
قبل از اینکه در نبردی پیروز شود در ذهن خود نقشه های پیروزی را طرح می کرد زیرا او می دانست پیروزی از فکر صحیح به وجود می آید.
بتهوون
هنگام گردش با خود چند تکه کاغذ می برد و نتهای موسیقی را روی آنها می نوشت.
موباسان
برای نوشتن یک صفحه، بیست صفحه می نوشت و یکی از آنها را انتخاب می کرد.
بالزاک
به قدری نوشته خود را تصحیح می کرد که روی کاغذ، جای خالی باقی نمی ماند و حروفچین مجبور بود حروف را از نو بچیند.
اسکار وایلد
گاهی برای حذف و یا افزودن یک ویرگول ساعتها فکر میکرد.